بی خیال تمام هیاهوی اطراف

بر ساحل زندگی قدم می زنم

بی خیال فکر تو

دنیای خود را نقاشی می کنم

بی خیال تمام آنچه باید باشد

نگین عشق را بر انگشت خود می آویزم

بی خیال همه رفت ها

به داشته های خود دل می بندم

اما

بگذار قدم بزنم...

قدم هایی سرشار از احساس بر ساحل زندگی

این روزها...

غروب عشق برای من

حیات دوباره خورشید

در آنسوی آسمان بودن ها؛ بر ساحل زندگیست!

نسیم دریا بر لبانم می نشیند

با خود می اندیشم

گویا

عشق در همین حوالی ست...

و باز می گویم

شاید

تا غروب عشق

نیمروزی باقی ست...



نظرات شما عزیزان:

محمد و مونا
ساعت4:58---24 تير 1393
عشق مثل آبه میتونی توی دستات قایمش کنی.اما یه روز دستتو وا میکنی میبینی نیست قطره قطره چکیده بی اینکه بفهمی فقط احساس میکنی دستات یکم نمناکن و این همون رطوبت خاطره هاست که بر جای مونده

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: ادامه مطلب
♥ سه شنبه 24 تير 1393برچسب:, ساعت 4:18 توسط ღ☆DARƔøSH☆ღ